بسم الله الرحمن الرحیم
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران جناب آقای روحانی با سلام و عرض ادب این جانبه حدیث هستم دانش آموز کلاس اول دبستان روستای قشلاق سرخه که در 25 کیلومتری شهر دیواندره ی استان کردستان قرار دارد روستایی محروم و بی امکانات اما حاصل خیز با گندم زارهای عالی، با گذشت 30 سال از انقلاب تغییر چشمگیری در آن صورت نگرفته است اوایل انقلاب که مسئولین همتی مضاعف برای خدمت داشتند برق به روستای ما هم رسید.
از ابتدای تاسیس آموزش و پرورش رسمی در کشور روستای ما دارای مدرسه بوده و امر مهم تعلیم و تربیت هیچ گاه در آن به تعطیلی کشیده نشده است که حاصل آن دهها نفر افراد تحصیلکرده و مفید است که تحویل جامعه نموده است اما متأسفانه در مهر سال 1390 چراغ مدرسه ما خاموش شد.
من و دوستانم نگین ودنیاو مریم و رستگار آخر تابستان به مدرسه رفتیم و کتابهای زیبایمان را از دست آقا معلم عزیز گرفتیم و به خانه برگشتیم پدرم را مجبور کردم به شهر برویم و دیگر وسایلم را بخرد بیچاره خیلی خرج کرد ولی من قول دادم خوب درس بخوانم و جبران کنم، تا اول مهر هر روز سری به مدرسه میزدم دوستانم هم میآمدند و از آرزوهایمان میگفتیم و نقشهها میکشیدیم راستش خیلی شبها خواب مدرسه و آقا معلم و بچهها را میدیدم، آخه سال قبل هم بعضی وقتها میرفتم دم در مدرسه و آقا معلم من را میبرد پیش بچهها و به من وعده داده بود امسال با سوادم کند.
اول مهر شد من و دوستانم از صبح تا ظهر دم در مدرسه نشستیم و خبری از آقا معلم نشد به خانه رفتیم نهار خوردیم و دوباره به مدرسه برگشتیم باز هم کلید سیاه روی در مدرسه ما را مأیوس کرد تا عصر نشستیم و خبری نشد. امروز 17 روز است که کار من و دوستانم تکرار روز اول مهر است و گویا قرار نیست این کلید سیاه باز شود .آخرش پدرم با پدر رستگار به آموزش و پرورش رفته بودند آنها با بی مبالاتی جواب داده بودند معلم نمیفرستیم چون 5 نفر هستند. استان دستور داده و چاره ای نیست آری این چنین بعد از 50 سال به لطف دولت شما مدرسه قشلاق سرخه تعطیل شد. نمیدانم این نامه به دست شما میرسد یا خیر شاید کسی به سخن حدیث دختر روستایی فقیر که پدرش هم نه پول نه زور و نه پارتی دارد جوابی ندهد اما مینویسم شاید کسی حرفم را بفهمد و مسئله را پی گیری کند و من و دوستانم را نجات دهد برای شما که رییس دولت هستید نامه نوشتم...